خاک بغداد در آب بصرم بایستی
خاک بغداد در آب بصرم بایستی
خاک بغداد در آب بصرم بایستی
خاک بغداد در آب بصرم بایستی
خاک بغداد در آب بصرم بایستی
خاک بغداد در آب بصرم بایستی
خاک بغداد در آب بصرم بایستی
چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی
چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی
چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی
چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی
چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی
چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی
چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی
سفر کعبه به بغداد رسانید مرا
سفر کعبه به بغداد رسانید مرا
سفر کعبه به بغداد رسانید مرا
سفر کعبه به بغداد رسانید مرا
سفر کعبه به بغداد رسانید مرا
سفر کعبه به بغداد رسانید مرا
سفر کعبه به بغداد رسانید مرا
بارک الله همه سال این سفرم بایستی
بارک الله همه سال این سفرم بایستی
بارک الله همه سال این سفرم بایستی
بارک الله همه سال این سفرم بایستی
بارک الله همه سال این سفرم بایستی
بارک الله همه سال این سفرم بایستی
بارک الله همه سال این سفرم بایستی
قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من
قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من
قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من
قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من
قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من
قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من
قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من
بهر بغداد دلی تازه ترم بایستی
بهر بغداد دلی تازه ترم بایستی
بهر بغداد دلی تازه ترم بایستی
بهر بغداد دلی تازه ترم بایستی
بهر بغداد دلی تازه ترم بایستی
بهر بغداد دلی تازه ترم بایستی
بهر بغداد دلی تازه ترم بایستی
لیک بی زر نتوان یافت به بغداد مرا
لیک بی زر نتوان یافت به بغداد مرا
لیک بی زر نتوان یافت به بغداد مرا
لیک بی زر نتوان یافت به بغداد مرا
لیک بی زر نتوان یافت به بغداد مرا
لیک بی زر نتوان یافت به بغداد مرا
لیک بی زر نتوان یافت به بغداد مرا
پری دجله به بغداد زرم بایستی
پری دجله به بغداد زرم بایستی
پری دجله به بغداد زرم بایستی
پری دجله به بغداد زرم بایستی
پری دجله به بغداد زرم بایستی
پری دجله به بغداد زرم بایستی
پری دجله به بغداد زرم بایستی
پرده ها دارد بغداد و در او گنج روان
پرده ها دارد بغداد و در او گنج روان
پرده ها دارد بغداد و در او گنج روان
پرده ها دارد بغداد و در او گنج روان
پرده ها دارد بغداد و در او گنج روان
پرده ها دارد بغداد و در او گنج روان
پرده ها دارد بغداد و در او گنج روان
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی
بر لب دجله بسی آب بد از چشمهٔ نوش
بر لب دجله بسی آب بد از چشمهٔ نوش
بر لب دجله بسی آب بد از چشمهٔ نوش
بر لب دجله بسی آب بد از چشمهٔ نوش
بر لب دجله بسی آب بد از چشمهٔ نوش
بر لب دجله بسی آب بد از چشمهٔ نوش
بر لب دجله بسی آب بد از چشمهٔ نوش
یارب آن چشمهٔ نوش آب خورم بایستی
یارب آن چشمهٔ نوش آب خورم بایستی
یارب آن چشمهٔ نوش آب خورم بایستی
یارب آن چشمهٔ نوش آب خورم بایستی
یارب آن چشمهٔ نوش آب خورم بایستی
یارب آن چشمهٔ نوش آب خورم بایستی
یارب آن چشمهٔ نوش آب خورم بایستی
ماه در کشتی و کشتی ز بر دجله روان
ماه در کشتی و کشتی ز بر دجله روان
ماه در کشتی و کشتی ز بر دجله روان
ماه در کشتی و کشتی ز بر دجله روان
ماه در کشتی و کشتی ز بر دجله روان
ماه در کشتی و کشتی ز بر دجله روان
ماه در کشتی و کشتی ز بر دجله روان
اشک من گوید کشتی زرم بایستی
اشک من گوید کشتی زرم بایستی
اشک من گوید کشتی زرم بایستی
اشک من گوید کشتی زرم بایستی
اشک من گوید کشتی زرم بایستی
اشک من گوید کشتی زرم بایستی
اشک من گوید کشتی زرم بایستی
من دیوانه نشینم که مه نو نگرم
من دیوانه نشینم که مه نو نگرم
من دیوانه نشینم که مه نو نگرم
من دیوانه نشینم که مه نو نگرم
من دیوانه نشینم که مه نو نگرم
من دیوانه نشینم که مه نو نگرم
من دیوانه نشینم که مه نو نگرم
گویم آنجا که نهد پای، سرم بایستی
گویم آنجا که نهد پای، سرم بایستی
گویم آنجا که نهد پای، سرم بایستی
گویم آنجا که نهد پای، سرم بایستی
گویم آنجا که نهد پای، سرم بایستی
گویم آنجا که نهد پای، سرم بایستی
گویم آنجا که نهد پای، سرم بایستی
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
مال من دزد ببرد و دل من عشق ربود
وقت را زین دو یکی ما حضرم بایستی
وقت را زین دو یکی ما حضرم بایستی
وقت را زین دو یکی ما حضرم بایستی
وقت را زین دو یکی ما حضرم بایستی
وقت را زین دو یکی ما حضرم بایستی
وقت را زین دو یکی ما حضرم بایستی
وقت را زین دو یکی ما حضرم بایستی
جگرم خشک شد از بس سخن تر زادن
جگرم خشک شد از بس سخن تر زادن
جگرم خشک شد از بس سخن تر زادن
جگرم خشک شد از بس سخن تر زادن
جگرم خشک شد از بس سخن تر زادن
جگرم خشک شد از بس سخن تر زادن
جگرم خشک شد از بس سخن تر زادن
سخن تر چکنم؟ زر ترم بایستی
سخن تر چکنم؟ زر ترم بایستی
سخن تر چکنم؟ زر ترم بایستی
سخن تر چکنم؟ زر ترم بایستی
سخن تر چکنم؟ زر ترم بایستی
سخن تر چکنم؟ زر ترم بایستی
سخن تر چکنم؟ زر ترم بایستی
بس کنی ای همت خاقانی ازین عشق مگوی
بس کنی ای همت خاقانی ازین عشق مگوی
بس کنی ای همت خاقانی ازین عشق مگوی
بس کنی ای همت خاقانی ازین عشق مگوی
بس کنی ای همت خاقانی ازین عشق مگوی
بس کنی ای همت خاقانی ازین عشق مگوی
بس کنی ای همت خاقانی ازین عشق مگوی
کز دل گمشده باری خبرم بایستی
کز دل گمشده باری خبرم بایستی
کز دل گمشده باری خبرم بایستی
کز دل گمشده باری خبرم بایستی
کز دل گمشده باری خبرم بایستی
کز دل گمشده باری خبرم بایستی
کز دل گمشده باری خبرم بایستی